پدرم به برادرم گفته تا به مادرم بگوید که کلید خانه را از من بگیرد! چرا؟ چون معتقد است که تنها زندگی کردن باعث شده افسردگی من شدیدتر شود و نیاز است که دوباره با خانواده زندگی کنم! حالا که بیشتر میدانم، بیشتر میفهمم و بیشتر درک میکنم. بعد از اینکه مادرم این حرفها را زد -که البته قصد گرفتن کلید را ندارد- اولین واکنشم خشم بود. بعد اضطراب. بعد ناراحتی. و خیلی زود به مرحلهی پذیرش و همدردی رسیدم. احتمالا این خودِ پدرم باشد که غمگین است و احساس تنهایی میکند. و حتی شاید خودش باشد که احساس افسرده بودن میکند اما احساسات و نگرانیهایش را در من میبیند و اینگونه ابراز میکند. منِ سالِ گذشته بعد از شنیدن این اتفاقات با خودش چانهزنی میکرد: «همهش میخواد منو کنترل کنه! الان اگه من افسردهم واقعا راهش اینه که کاری کنه تا من از سمت مادرم احساس خواستنی نبودن کنم؟!» دیگر حتی غمانگیز هم نیست. بلکه آزاردهنده است که والدین انتظار دارند به رسم زندگیهایِ قدیم، مدام حال و احوال کنیم و به دیدنشان برویم.
من تفنگی شدهام رو به نبودن هایت بازدید : 788
پنجشنبه 7 خرداد 1399 زمان : 9:23